۱۰ مطلب در آذر ۱۳۹۹ ثبت شده است.

چرا انقدر لوازم الکترونیکی داره گرون میشه ؟! :/

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۸:۱۵ ب.ظ
نویسنده : خانم ۲۹۱۲

اول بگم این پست زاده یک ذهن خط خطی و مشوَّش:|

بین نرم افزار هایی که باهاشون سرو کله میزنم. نرم افزاری هست به نام 3-MATIC. یکی از ویژگی های این نرم افزار قابلیت Rotateو Translate به صورت همزمان هست. برای هر مدل باید crown مخصوص رو  روی ایمپلنت سوار کنم. مختصات ایمپلنت باید ثابت باشه و کوچک ترین حرکت باعث بهم ریختگی توی ماژول اسمبلِ آباکوس میشه.الان سوزان حکم ایمپلنت رو داره منم crown هستم. خب چرا همین آپشن نباید برای سوزان باشه ؟! انقدر پول هم میگیرند از ما چی تحویل میدن بهمون :| یک لپ تاپ یا یک مختصات متحرک دستی ... بابت این همه پول باید آپشن مختصات متحرک خودکار روش کار گذاشته بشه.

با این وجود، سوال اینجاست  من در خدمت سوزان هستم یا او در خدمت من :| مادامی که من بلند میشم میرم پشت میز میشینم تا کار بکنم (کلی از تفریحاتم میزنم به جاش درد و مرض تحویل میگیرم) پس من در خدمت او هستم. بیاید لطفا جلو تر نریم که مثلا کلی از حساب کتابا رو او انجام میده ... که اونجا باز من میگم تا وقتی من بهش نگفته باشم، او کاری نمیکنه ... آنی خوب است که نگفته بفهمد تورا -__- (مدیونید اگر فکر کنید من پررو وتنبلم )

شما فکر میکنید علم انقدر پیشرفت میکنه که اشیاء مختصاتشون رو با ما یکی کنند ؟! 

مثلا صندلی به محض نشستن ما کاملاً مطابق با ما تغییر پوزیشن بده یا میز های مطالعه ارتفاعشون تغییربکنه ،اندازه قاشق یا حتی معلق موندن کتاب روی هوا وقتی دراز کشیدی برای پیدا کردن بهترین زاویه خوندنش .

 

اون موقه است که به شخصه وسایلم رو جمع میکنم و میرم تا که، همسایه تارزان بشم :))


سوزان عزیزم حالا من این همه چرت و پرت نوشتم ولی تو اپسیلونی به دل نگیر ... چه بسا اگه بچه خوبی باشی تو رو هم میبرم به تارزان نشون میدم.

 

اضافه نوشت: روزی که این مطلب رو نوشتم. نیت خرید هارد اکسترنال کرده بودم. به سایت ها سری زدم و قیمت های زیبا را دیدم. به جای خرید اومدم و این پست رو نوشتم. حتی انتشار دادم اما بعد مدت کمی گفتم بیخوده حذفش کن. خلاصه اگر میبینید چیز خاصی نداره به بزرگی خودتون ببخشید.

دوست داشتن

پنجشنبه, ۲۷ آذر ۱۳۹۹، ۰۶:۳۲ ب.ظ
نویسنده : خانم ۲۹۱۲

میدونید اینکه کسی رو دوست داشته باشی اما اون تو رو دوست نداشته باشه سخته... خیلیم سخته

اما همون سختی رو هزار برابرش کن میشه حسی که طرف مقابل داره و نمیتونه دوست داشتن رو با دوست داشتن جواب بده.

اما روح بزرگ

دوشنبه, ۲۴ آذر ۱۳۹۹، ۰۲:۴۳ ب.ظ
نویسنده : خانم ۲۹۱۲

وقتی که روح بزرگ شد جسم و تن چاره ای ندارد جزآنکه به دنبال روح بیاید

.

.

.

اما روح بزرگ به تن نان جو می خوراند، بعد هم بلندش می کند و می گوید شب زنده داری کن. روح بزرگ وقتی که کوچک ترین کوتاهی در وظیفه خودش میبیند، به تن میگوید این سر را توی تنور ببر تا حرارت آن را احساس کنی و دیگر در کار یتیمان و بیوه زنان کوتاهی نکنی! روح بزرگ آرزو می کند که در راه هدف های الهی و هدف های بزرگِ خودش کشته شود؛ فرقش شکافته می شود، خدا را شکر می کند. روح وقتی که بزرگ شد خواه یا ناخواه باید در روز عاشورا 300 زخم به بدنش وارد شود. آن تنی که در زیر سم اسبها لگد مال می شود، جریمه یک روحیه بزرگ را می دهد، جریمه یک حماسه را می دهد، جریمه حق پرستی را می دهد، جریمه روح شهید را می دهد.

وقتی که روح بزرگ شد به تن میگوید من میخواهم به این خون ارزش بدهم. شهید به چه کسی می گویند؟...  چرا دور کلمه «شهید» را حاله ای از قدس گرفته است؟ چون شهید کسی است که یک روح بزرگ دارد، روحی که هدف مقدس دارد، کسی که در راه عقیده کشته شده است، کسی است که برای خودش کار نکرده است، کسی است که در راه حق و حقیقت و فضیلت قدم برداشته است.


چند صفحه جلو تر اشاره کرده بودن به ارزش ها، اینکه هر کس ممکنه به یک سری چیز ها در زندگیش ارزش بده. اما همین ارزشمند کردن هم درجه بندی دارد مثلا فردی رو در نظر بگیرد که پول و دارایی اش در جایگاه ارزشمندیه به خاطر همین ترجیح میده توی بانک ذخیرش بکنه. اما در مقابل آدمهایی هستند که باز هم پول براشون ارزشمند اما به جای ذخیره، اون رو به یک موسسه عام المنفعه مفید فرهنگی، مذهبی و اخلاقی تبدیل میکنند. یکی به فکر خودش ارزش میده و کتاب و اثر علمی به وجود میاره و دیگری به ذوق فنی خودش در نهایت منجر به ایجاد یک صنعت میشه ... و یکی هم مثل شهدا به خون خودشون ارزش میدن. و بالا ترین ارزش همین ارزشمندی خون هست.

یک موضوعی که چند سالیه همیشه گوشه ذهنم باهاش درگیری دارم همین بحث رسالت تک تک ماها برای اومدن به این دنیا هست، همه ما برای رسیدن به یک هدف واحد پا به این دنیا گذاشتیم. اینکه چند نفر از ما به اون هدف برسیم؟ الان دقیقاً کجای مسیر هستیم؟ چند میلی متر درست اومدیم و چند متر بی راهه رفتیم؟ ... اینا سوالایی هستند که مثل خوره ذهنم رو درگیر میکنند. 

میدونید حکایت من و امثال من حکایت آدم های تازه به دوران رسیده هست. اونایی که با کوچک ترین برتری فکر میکنند چه خبره ... همین باعث میشه بقیه کار خراب بشه. اینکه بتونی نیتت رو (که فقط برای رضای خدا کار میکنی) تا اخر حفظ کنی یکی از سخت ترین کار هاست. درسته فراموشی نعمته، اما ای کاش این یک مورد رو همیشه یادمون بود. ای کاش خدا نور این هدف رو همیشه توی دلمون روشن نگه داره ... چه بسا اکتفا کردن به اراده و ذهن خودمون تو این روزگار کار سختیه.

 

 

 

 

اولین برف پاییزی

جمعه, ۲۱ آذر ۱۳۹۹، ۱۱:۴۵ ب.ظ
نویسنده : خانم ۲۹۱۲

امروز از همون جمعه بودنش مشخص بود قراره دلگیر باشه. توی کدوم خونه ای 6 شب خاموشی میزنند تا بخوابن؟! خب مامان من امشب زد. 

از همون دوران طفولیت از اینکه بقیه خواب باشند و من مجبور باشم بیدار باشم یا حتی خوابم نبره حس خوبی نمیگرفتم، حس خوبی نمیگرفتم یعنی مینشستم به گریه کردن. انقدر گریه میکردم تا خواهر بزرگ ترم صدا دل دل زدن هام رو میشنید و بیدار میشد. اصلا یکی از دلایلی که از دامادمون اون اوایل خوشم نمیومد این بود که خواهرِ منو ازم گرفت. چه خاطراتی داشتیم با هم تو همین اتاقی که هستم... اما الان 10 سال میشه که تنهام ...

توی این 10 سال دیگه عادت کردم به خوابیدن بقیه و بیدار موندن خودم.حالا چه به واسطه درسهام یا کارای جانبی ... اما بعضی شبا، مثل همین شبا نمیدونم چی میشه که انقدر دلگیر میشه ... هوای سرد ... هوایی که دونه های پر آب برف داره از آسمونش میباره ... آسمونی که به جای سیاهی شب، قرمز قرمز ... خب حالا به من بگید چرا دلت نگیره؟

:)

قرار بود بیام درباره کتابی که امروز بعد از سالها تعریف و تمجید شنیدن شروع کردم به خوندن صحبت کنم. اما متن بالا شد نتیجش.


عکس رو هم بچه ها از خوابگاه فرستادن.با عنوان اولین برف پاییزی

این قسمت جا به جا کردن مرز های قوانین خوابگاه

شنبه, ۱۵ آذر ۱۳۹۹، ۱۰:۴۱ ب.ظ
نویسنده : خانم ۲۹۱۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید