۱۲ مطلب در بهمن ۱۳۹۹ ثبت شده است.

بی مگس هرگز نماند عنکبوت** رزق را روزی رسان پر می دهد

جمعه, ۲۴ بهمن ۱۳۹۹، ۰۴:۵۳ ب.ظ
نویسنده : خانم ۲۹۱۲

چند روزی بیشتر تا سال جدید نداریم. آبگرمکن خانه ما هم فهمیده است خراب نشد، نشد گذاشت دقیقاً نزدیک عید که ما کمی خونه تکونی آشپزخونه رو زودتر انجام بدیم. انصافاً کم هم نذاشت و باعث شد همه چیز رو به جای یک بار دو سه بار بشوریم. البته پدر گرامی را بیشتر به خرج انداخت چون ما علاوه بر آبگرمکن جدید، که باعث ایجاد لوله کشی جدید شد. شیر سینک رو هم عوض کردیم (چرا انقدر شیرآلات گرونه، مگه قراره آب طلا بیرون بیاد؟!)، نزدیک به یک میلیون، کمی کمتر فقط شیرآب شد؟! اینجا بود که یک سوال برام پیش آومد. واقعاً مردم چطور با این اوضاع مصالح میخرند ...قطعه میخرند؟! و خونه درست میکنند؟؟!!!برج درست میکنند!!!؟؟ قیمت ها عجیب کمر آدم رو خم میکنه. دوتا تیکه پلاستیک چرا باید بشه یک میلیون ؟ حقا که اون کارگر ساختمون راست میگفت: الان پول توجیبیت باید میلیونی باشه !!! کارمندان عزیز شما چطور گذران زندگی میکنید؟! وقتی حقوقتون معادل دو سه تا شیر آب میشه ؟! :)) واقعاً ما چطور داریم زندگی میکنیم؟! غیر اینه که خدا مارو نگه داشته !!؟ :)


البته اینا نوشته های شخصیه که نزدیک به دوساله برای خرید همچین چیزایی به مغازه های شهر نرفته بود. این وسط مادر گرامی نگران جهیزیه من شده ... "من از کی دارم به بابات میگم بیا یه سری تیکه هایی که قدیمی نمیشن رو بخریم نگه داریم گوش نمیده که، میگه نه من هر وقت وقتش باشه میخرم! حالا خوب شد؟یه چند صد میلیون باید خرج کنه قشنگ تا یه چیزی از آب دربیاد." این حرف هارو زمانی میگفت که من از پنجره ماشین داشتم مغازه های شهر رو نگاه میکردم. به این فکر میکردم که با وجود کرونا و گرونی چرا انقدر شلوغه، جالب اینجا بود ماسک هم نداشتن خیلیا:/... و تنها چیزی که به مادر گرامی در جواب حرفاش میگفتم این بود که ...  همه چیز درست میشه. وی نفسش از عمیق ترین، گرم ترین لایه های زمین بیرون میاد. دلش گرم به اینکه خالق، خلق خودش رو رها نمیکنه... همینطور که تا الان رها نکرده. 

بعدشم...کی از یک دقیقه بعدش خبر داره ؟!


خواجه حافظ شیرازی در همین مقال گویند که:

چُنان نماند، چُنین نیز نخواهد ماند

و ایضا

 

گفتم دل رحیمت کی عزم صلح دارد

(اینجا حرف ماست که به خدا میگیم خدایا بسه دیگه چقدر سختی چقدر غم )
گفتا مگوی با کس تا وقت ان درآید

(خدا هم طبق معمول گزینه صبر رو میذاره روی میز و میگه هنوز وقتش نرسیده، پس صبوری کن)

گفتم زمان عشرت دیدی که چون سر آمد

(باز اینجا ما به خدا میگیم چرا انقدر عمر خوشی هامون کوتاه؟ )
گفتا خموش حافظ کاین غصه هم سر آید 

(که خدای جانِ جانان برمیگردن میگن، دندان به جگر بگیر، این غصه ها هم تموم میشه )

 

خلاصه علی الظاهر چیزی که از حرف های حافظ برداشت میشه اینکه باید جیگر هامون رو دندون بگیریم. تا این غصه ها، بیماری ها و کمبودها  هم تموم بشه به فضل خدا :)

به فال نیک میگیرم امروز رو

دوشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۹، ۱۲:۰۹ ب.ظ
نویسنده : خانم ۲۹۱۲

یک ماه دیگه تا ۲۵ سالگی فاصله دارم. راستش رو بخواید اصلا خوش حال نیستم بابت بالا رفتن رقم سنم:)) اما از هر کسی پرسیدم گفتن فقط همین ۲۵ سالگیه که خیلی درد داره به بعد هر چی رقم سن زیاد بشه عین خیالت هم نیست:) 

اصلا شاید همین نیمچه دل گرفتگی هم که دارم و تموم شدنی نیست علتش همین باشه.اخه تصورم از ۲۵ سالگیم با اینی که الان هستم متفاوت بود.

وناگهان دلت میگیرد... 
از فاصله بین آنچه میخواستی
وآنچه هستی....


"ژوان هریس"

اما مطمئنم حتما خیری نهفته است‌. خدا همیشه برای من خوب چیده... از این به بعدشم ان شاءالله همینطوره.

حالا البته قیافه منو ببینید شاید فکر کنید دبیرستانی باشم یا نهایت ترم یک و دو دانشگاه. فقط اون روزی که رفتم برای خرید سرویس جدید از مخابرات و خانومه برگشت به برادرم گفت ۱۸ سالشون شده؟! چون باید به سن قانونی رسیده باشند تا بتونیم به نامشون ثبت کنیم. اون موقه من ۲۴ سالم بود:/

خلاصه با صورت بچگانه طور خیلی جاها آدم حسابت نمیکنند.  من حتی یادمه یک بار تو بانک هم بهم گیر دادن:) بگذریم

تصمیم گرفتم این یک ماه باقی مونده رو استفاده کامل ببرم. دوست دارم قشنگ تموم بشه ۲۵ سالگیم. 

همسایه ها یاری کنید:)) 

فیلم باخانمان رو دیدید؟ 

یکی از قسمتایی که خیلی دوست داشتم جایی بود که مسعود به حاج آقا میگفت برام دعا کنید ... حاج آقا گفت خیر ان شاءالله  .. مسعود گفت میدونم در عین حال که خیر اما دعا کنید گفت محتاجیم به دعا... مسعود باز گیر داد که حاج آقا دعاااا کن دعاااا... گفت من مکلفم دعا کنم. مسعود گفت اختیار دارید شما مخیرید.  ولی بازم دعا کنید ... دعا شما قوت قلب برای من...

خلاصه که دعا شما قوت قلبِ منه:)

دلیل زیاد شدن پست های رمزدار

شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۵:۵۷ ب.ظ
نویسنده : خانم ۲۹۱۲

1.اصلی ترین دلیلش اینه که خب شخصیه ... و احتمالا برای خیلی ها هیچ ارزشی نداره. هیچ نکته اموزشی خاصی درش نهفته نیست. حاصل یک ذهن درگیر که فقط میخواد بنویسه تا فعلا ثبت بشه و دوست نداره هیچ اثری ازشون تو فضای مجازی بمونه 

2.چیز هایی که مینویسم. از خانواده پنهان و چون احتمال خونده شدن از سمت خانواده رو از همون روزهای اولی که وب زدم میدادم ... پس بالاجبار رمز دار مینویسم. که بدونم حداقل چه کسایی میخونند. اخویی اگر میخونی شرمنده :)) (پیام نده هیچ وقت یک پلیس فتا رو دست کم نگیر،  صلوات)

3. خلاصه چیز مهمی از دست نمیدید. اگر این پست را رو نخونید. بلکه به نفعتون هم هست.

رمز پست قبل

شنبه, ۱۸ بهمن ۱۳۹۹، ۰۴:۴۸ ب.ظ
نویسنده : خانم ۲۹۱۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید

۱۱۴

پنجشنبه, ۱۶ بهمن ۱۳۹۹، ۰۸:۲۴ ب.ظ
نویسنده : خانم ۲۹۱۲
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید