قابِ دلخواهِ خانه‌ی من

جمعه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۹، ۱۲:۵۲ ب.ظ
نویسنده : خانم ۲۹۱۲

یکی از تفریحات من عکس گرفتن از نقاط مختلف اتاقم هست! مثلا کنج سمت راست اتاقم که گلدونای قشنگم هستند و سمت چپش و دقیقاً رو به رو گلا، تختم!!!  دیوار کنار تخت، دیوار قاب عکسای دوستاشتنیمه  و کتابخونه کوچولویی که که بین همون عکس ها درست کردم.

آکواریم!! میزای کار، چراغ مطالعه و لپ تاپم ... نقاشی های خواهر زادم که زدم به یک گوشه دیگه اتاقم !!! من حتی رنگ دیواارای اتاقمم برام یک قاب دلخواه چون خودم رنگ زدم :)) از پنجره اتاقم نگم!! که چقدر از همون پنجره، از اسمون عکس گرفتم و چند سال پیش توی کانالی به نام "آسمان آبی" ذخیره کردم!... حتی وقتی شبا نور ماه میفته روی فرشای اتاق هم خودش یک قاب دلخواه برام!!! دیدم خب اینا که خیلی زیاده، بهتر برم از در بسته اتاقم عکس بگیرم و گرفتم. تا همین نیم ساعت پیش قرار بود این عکس رو بزارم براتون اماا حیفم اومد از فرشای اتاقم که کار دست عمه هام هست و طراحش بابام بود بگذرم ... این فرش نشونه زندگیه برام، من شده ساعتها به این قاب نگاه کردم !

 

خب تشکر ویژه از یسنا جان و منتظر اتفاقات خوب (حورا) عزیز بخاطر دعوتتون !

و همچنین اعضا بلاگردون که این چالش رو راه انداختن!

منم دعوت میکنم از هر کی پست من رو دید وهنوز شرکت نکرده بود و دوست داشت شرکت کنه. همتون خلاصه^_^

بلاگردون چالش

اوهوم منم با فرش هامون مخصوصا جاده هاش خیلی خاطره دارم :))

:))
به نکته خوبی اشاره کردی ... منم همینطور حالا درسته دخترم اما یه ماشین داشتم رو همون جاده ها که میگی راه میبردمش.

وای چه قشنگ... چه پر از حس

^_^
ممنونم!

چقد قشنگ ^_^ چه خوب که اینقد به اتاقت رسیدی و اهمیت میدی بهش :)

ممنونم*_*

اگه بهم بگن نقطه امنت کجاست من اتاقمو انتخاب میکنم، اخه بیشتر اوقات که خونم تو اتاقمم:))

آخ! میدون ماشین بازیام(((:

من فقط از جاده هاش استفاده میکردم ! :))

ما هم دوست داریم گاهی این قاب ها رو تماشا کنیم :)

 

منم عکس گرفتن رو دوست دارم، از چیزهایی که برای بقیه شاید اصلا مهم نباشه. وقتی دوباره این عکس ها رو نگاه میکنی شاید یاد خاطره خاصی نیوفتی اما یاد خود زندگی میوفتی. من گاهی از این قاب های خاص برای دوستان میفرستادم اما براشون جذاب نیست، دیگه خیلی کم پیش میاد بفرستم، احتمالا اگه برای شما میفرستادم بازخورد بهتری میگرفتم نمیخورد تو ذوقم :))

 

کامنت آقا AliReza یه دنیا خاطره از فرش برام زنده کرد. چقدر حاشیه فرش ها برامون جذاب بود.

شما هم بچه بودید نقش قالیباف بازی میکردید و ریشه های فرش رو مثل گیس میبافتید یا فقط ما مامانمونو اذیت میکردیم؟ :دی

 

یه زمانی محرم که میشد، من کلی میگشتم دنبال قالب وبلاگ و روبان مشکی گوشه وبلاگ اما امسال اصلا نفهمیدم محرم کی رسید، الان که گوشه وبلاگ شما دیدم پرت شدم تو گذشته.

محرم امسال غریب و غم انگیز ... 

نه منم این کارو میکردم، چه جالب واقعا:)) من هنوزم گاهی ریشه های بالشتای خونه رو هم میبافم🙄🙄اما بعد بازش میکنم. از یه بابت ماها از بچگی شانس آوردیم... خداروشکر بچگی کردیم!

دقیقا منم همینطور از هر چیزی ممکن عکس بگیرم!  من با کمال میل مشتاقم ببینم اون عکسارو^_^

اگر براتون مانعی نداره.... بیاید تلگرام، کانالم،  اینجوری عکسارو زیاد میذارم... اما راستش اینجا میگم شاید برای بقیه جالب نباشه!! اما اینستا هم میذارم گاهی :))

با کمال میل اما آدرس کانالتونو ندارم

میفرستم براتون :)

چه رنگ‌هایی*_* 

دست عمه‌هات و بابات درد نکنه:-)

^_^
اوهوم، دستشون درد نکنه! :)

چقدر خوبه که تو هم یک گوشه امن داری...پر از حس ناب

ممنون ^_^

من خیلی این عکسو دوست داشتم

خیلی نگاه خاصی بود :)

خیلی ممنونم از حضور و نظرتون
قربان شما :)

همینی که علیرضا گفت ... واقعا !

جاده های بی خطر بچگی :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">